feed

All posts tagged feed

۱۶ آذر، چــــهارمین سالروز به اسارت کشیدن یارانمـــان و تداوم مبــارزه بر اساس عــــهدی که رفیــقانه بسته ایم .

Published December 4, 2012 by free shabnamm adadzadeh
 
 
 
 
 
 
 

آری عهدی بستیم ،رفیقانه ! آرزوهایی داریم به وسعت همه ی خوبیها هر چند که زخم خورده ی استبدادیم! ناله نمیکنیم. قرار ما سرجایش هست !همان نسلی خواهیم بود که پرچم آزادی و دموکراسی را برقله های تاریخ این مرزو بوم برافراشته میکنیم . اگر چه زخمی ترکه ی بیداد هستیم امـا به قول مـجـید(مجید توکلی ) نسل خوشبختی خواهیم بود زیرا که از بطن تمامی این خشونت و سرکوب ، سربلند و سرافراز بر، سیاهِ استبداد پیروز خواهیم شد . میترای آرزوهای ما از دل همین سیاهی متولد خواهد شد و تقدیر حاکم سیه دل جز نابودی نخواهد بود .
امروز ، یارانمان بخاطر خواسته های انسانی همچون دفاع از حق تحصیل ، احقاق حقوق زنان ، مخالفت با تبعیض جنسیتی و استقلال دانشگاه،اعتراض به محیط پادگانی دانشگاه و جامعه، به بند کشیده شده اند ووکلای آنها هم به جرم دفاع از حقوق آنها در زندان به سر میبرند . آمال و اهداف جنبش دانشجویی با ساکت کردن یک عده و به حبس کشیدن تعدادی خاموش نخواهد شد . آزادیخواهی و مبارزه با حاکمیت استبدادی در جان و ذات همه ی دانشجویان و آحاد این مردم خسته از بیداد وجود دارد و روزی همین نزدیکی ها ، یک ملت ، این آمال و آرزوهای انسانی را فریاد خواهد کرد .
۱۶ آذر، فریاد نسلی است که در برابر ده ها سال مبارزات ملت ایران خود را متعهد به ادامه ی راه میداند.راهی که به سقوط گریزناپذیر استبداد دینی و برقراری دموکراسی و آزادی منجر خواهد شد .
گرامی باد این روز و زنده و جاودان مطالبات برحق جنبش دانشجویی سرزمینم.
ستاره
 
 

آذر رسید و سالگرد بیشرمانه ترین قتل و ترور تاریخ ایران / نماهنگ ریشه درخاک تقدیم به پروانه و داریوش فروهر

Published November 20, 2012 by free shabnamm adadzadeh
 

یادآور دو پرستوی عاشقم که سرزمینم را عاشقانه دوست میداشتند و همواره در اوج ، پرواز میکردند .


آذر ماه اغاز میشود و نخستین روز این ماه یادآور سالروز کشته شدن داریوش و پروانه فروهر است . باز هم قتل و جنایت حاکمیت ولایت فقیه و این بار دو تن از عاشقان این مرزوبوم ناجوانمردانه در خون سرخشان غلتیدند . جلادان بارگاه ولایت فقیه در یکم آذرماه ۱۳۷۷ خورشیدی ، با دشنه ای بردست به مأوا و منزل این دو پرستوی میهن شبانه حمله بردند و با ضربات پی در پی دشنه خون سرخشان را بر زمین ریختند . دو پرستویی که عاشقانه و مصدق وار به سرزمینشان عشق میورزیدند و همه ی عمرشان را برای آزادی و دموکراسی و برعلیه استبداد مبارزه کرده بودند . الگوی آنان در مبارزه دکتر محمد مصدق بود و پروانه ی فروهر در واپسین روزهای زندگی محمد مصدق بر بالینش حاضر بود و از رهبر ملی ایرانیان پرستاری میکردوبعد از درگذشت مصدق تمام کوشش و توان خود را در کنار همسرش ، داریوش برای ادامه ی راه مصدق بزرگ درپیش گرفت . از همان ابتدای پیروزی انقلاب و بعد از پایمال شدن خون انقلابیون توسط ولایت مداران به نفی منش رژیم جمهوری اسلامی در درون مرزها پرداختند و حاضر به ترک میهن دربند نشدند تا اینکه در شبانه ی بی رحم اول آذرماه بدنشان با ضربات پی در پی دشنه ی کفتاران دریده شد .این شیوه ی کثیف و بزدلانه ی حاکمیت اسلامی است هنگامی که در برابر خواست و اراده ی مردم برای میل به آزادی از هر جنایتی فروگذار نمیگردند . با کشتن و بی نفس کردن داریوش و پروانه ماشین ترور حکومت متوقف نشد و عده ی بسیاری از نویسندگان و فعالان حقوق بشر همچون محمد مختاری و مجید شریف و محمد جعفر پوینده به تیغ این نامردمان بینفس شدند و ناجوانمردانه جان سپردند .

نماهنگ ریشه در خاک با صدای من

این جنایت حلقه ای بود از دیگر جنایت این رژیم با فاصله ی ۴ ماه ، معصومه مصدق دختر غلامحسین مصدق و نوه ی دکتر محمد مصدق که به منظور دیدار از مزار پدربزرگش به ایران آمده بود با ضربات کارد و به همان شیوه ی قتل رایج مزدوران حکومتی کشته و بی نفس گردید .


از دیگر عزیزانی که تنها در درون مرز در راه میهن وآرمانهایشان و تنها به جرم نوشتن و مخالفت با نظام ولایت سلطه کشته شدند میتوان از

داریوش و پروانه فروهر در روزگار پایان عمر شریفشان بر یک قانون اساسی که در آن، دین و دولت از هم جدا باشند تاکید داشتند و بهبود وضعیت را در چهارچوب نظام اسلامی و این قانون اساسی غیرممکن میدانستند .


پروانه و داریوش نشان دادند که آزادی و دموکراسی خواهی برای میهن دربند را با مصلحت اندیشی معامله نمیکنند و دربرابر صد سال تاریخ استبدادستیزی این ملت خود را مسئول به ادامه ی راه میدانند. به همین سبب هست که خون آنان پایمال نشد و هزاران داریوش و پروانه از بستر دانشگاه های همین رژیم متولد شدند و آرمان ها و مطالبات برحق پروانه و داریوش آرمان یک ملتی شد که در کشاکش همه ی دردها و بغض ها همچنان زنده و پویا باقی مانده است . قلب کارد خورده ی پروانه امروز در بدن هزاران زن ایرانی میتپد زنانی که محبوس زندان های حاکمیت هستند و یا زنانی که در هر مناسبت با زبان برنده ی پروانه اعتراض میکنند و نگاهشان تداعی کننده ی نگاه پر از خشم و مهر پروانه هست . مردان این سرزمین به شجاعت و استواری داریوش فروهر تا رسیدن به سرمنزل مقصود مبارزه کرده و میکنند و برای رسیدن به دموکراسی و آزادی و از بین بردن این نظام مجهول و جاهل در برابر هیچ استبدادی کرنش نکرده اند و نخواهند کرد.


پروانه ی فروهر در سالگرد درگذشت دکترمحمد مصدق در احمد آباد خطابه ای ایراد کرد که جمله ای سرآغاز صحبتش همان راهی بود که بعد از مرگ او و داریوش به وقوع پیوست و تا به امروز ادامه دارد . پروانه گفته بود : ،*آنگاه که انسان به بهای زندگی خویش ، حقیقت زمان را واقعیت بخشید ، دیگر مرگ سرچشمه ی عدم نیست . جویباریست که در دیگران جریان میابد ، انسانی از این دست بستر سیلاب مرگ و زندگی است و دیگر بازی چرخ را آسان بر او دست نیست *

پروانه از پرستویی سخن میگفت که روزی به میهن دربند بازخواهد گشت و واژه ی مهر و محبت را هم با خودش می آورد
یک روز شاید یک روز،همراه پرواز پرستوی عاشقی ،واژه لبخند به سرزمین سوخته من باز گردد
امید کوبه در را بفشارد و سپیدی جای تمامی این سیاهی ها را پر کند.آن روز بر مردگان نیز سیاه نخواهم پوشید
حتی بر عزیزترینشان
آنها ریشه در خاک این سرزمین  دارند  و روزی همین نزدیکی ها  در کنار دیگر پرستوها باز خواهند گشت و آزادی را در کنار ما جشن خواهند گرفت .  این نماهنگ را با صدای خودم  به پروانه و داریوش  و همه ی دوستداران این قهرمانان ملی ایران تقدیم میکنم 
ســـــتاره
 برای دیدن این نماهنگ  بر روی عکس زیر کلیک کنید

چـــه پروانه وار تکه تکه میشویم درآرزوی پرواز و چه پرستووار جان دادی در لحظه ی نبودن نیستن ها!

Published November 15, 2012 by free shabnamm adadzadeh
چه پروانه وار، در آرزوی پرواز تکه تکه میشیم  و تو چه پرستووار جون دادی برادر جان! عجب حکایتی  هست آزادی !
آزادی همون کلمه ی  آتش گرفته ای است که در حسرت رؤیای  شاملو میسوزه و تاریخ شرمنده از مظلومیت این نسل به جون آمده ، خودش رامدام انکار میکنه .
ما فرزند انقلاب هستیم . انقلابی که سعی میکرد  به ما یاد بده که میشه به اسم خدا دروغ گفت ! میشه نام دختر پیامبر اسلام رو زمزمه کردو تجاوز کرد . میشه  یا حسین گفت و ضربات تازیانه رو به پیکر فرزندان این مرزو بوم فرود آوردومیشه جای مهر داغ شده روی پیشونیت باشه و هم زمان دستت هم آغشته به خون باشه /
اما تو تصمیم گرفتی که کارگری کنی و با نان کارگری اما شرافت کاری روزی خود و مادرت رو تأمین کنی و همزمان با نوشتن توی وبلاگت به حاکمیت نشون بدی که توی محاسباتش دچار اشتباه شده و طبقه ی کارگر ایران بزرگترین و آگاه ترین مخالفان این حاکمیت رو تشکیل میدند /
ستّار جان تو نمردی ! بلکه تو همون پرستوی عاشقی هستی که به قول زنده یاد پروانه اسکندری (فروهر) یک روز واژه ی لبخند ، همراه با تو به سرزمین سوخته ی ما باز خواهد گشت 
یک روز شاید یک روز
همراه پرواز پرستوی عاشقی

واژه لبخند به سرزمین سوخته من باز گردد

امید کوبه در را بفشارد
و سپیدی جای تمامی این سیاهی ها را پر کند
آن روز بر مردگان نیز سیاه نخواهم پوشید
حتی بر عزیز ترینشان

(سروده ی زنده یاد پروانه اسکندری )
 ســـــتاره

تهرانِ خسته ، در دود گریه کن . کسی تو را نخواهد دید حتی اگر خون گریه کنی

Published November 7, 2012 by free shabnamm adadzadeh



  • گریه کن تهران  از شوش و را آهن و رباط کریم  تا  بلندیهای پونک و آستان دماوند خموش  . از کهریزک تا سردار جنگل و از مولوی تا بام تهران گریه کن که  آزادی را در اسارت میلاد مرگ دروغ و کینه و جنایت به آتش کشیدند .
    پشت این قبرستان شهریست ، شهری که جنوب و شمال ندارد  . شهری که غرب و شرق ندارد . شهری که دودی نیست  و همه آزادند که آزادانه در کنار هم شاد باشند و پیراهن سیاه و چهره های عبوس در این شهر جایی ندارد . شهری که ستار آن را بهشت کوچک رویاهای خودش میخواست . رویاهایی که در گوشه ی زندان هم، با آنها زندگی میکرد . رویا هایی از جنس آزادی ، برابری  . رویاهایی که برای او و همه ی ما حرام اعلام شد  .
    شهری که امام زاده ندارد و خاک کوچه های  شهر خونی نیست . مرگِ زوری نیست   مادر عزادار نیست  شکم گرسنه و کودک خیابانی نیست .   دستت را به ٰرؤیاهای سبز ستّار بده
    ستّار بهشتی ، کارگر و نان آور خانه و مادر، وبلاگ نویس ساکن محله ی رباط کریم در تهران  در زندان کشته شد.
    به مادرش گفتند برایش قبر بخرد
     و خفه شود.
     
     
     
     

آه ، این پرنده در این قفس تنگ نمیخواند !نسرین جان، ایستاده و مادرانه بمان .

Published October 23, 2012 by free shabnamm adadzadeh

یه صدا داره تو گوشم ،زمزمه میشه.

ـ امروز یه هوا بُغض داری ستاره، واسه مادرای بُروجنی که دخترکان دلبندشون با اتوبوس به کامِ مرگ فرستاده شدند، واسه مادرایِ عزاداری که فرزندانشون توسط ذوب شده‌ها در ولایت کشته شدند و حتی از دیدن جنازهٔ عزیزاشون هم محروم شدن و مجبورشدن شباهنگام باهاشون وِداع کنن.

دلت می‌اد واسه مادر ننویسی ستاره؟ مادری که فرزادش رو با جون و دل بزرگ می‌کنه و راستی و شرافت رو بهش یاد می‌ده و حاکمیت به همین جرم با طناب دار جگرگوشش رو خفه می‌کنه. آره واسه همهٔ مادرایی بنویس که در انتظار بازگشت فرزنداشون باگلوی دریده شدشون روبرو شدند و از هوش رفتن.

صدا، انگار متوجه شده که قلمم دیگر تاب نداره تا زیر بار این همه رنج و درد بنویسه! اینبار صدا فریاد می‌زنه

ـــ ستاره یه چیزی بنویس، تو رو به وجدانت بنویس واسه مادر ندا، واسه مادر سهراب، واسه مادر اکبر و صد‌ها مادر عزاداری که تا ابد سیاه پوش شدند.

برای مادرایی مثل شبنم سهرابی که خون سرخشون در کف خیابان‌ها ریخت و مزدوران حکومت، دخترش نگین رو برای همیشه از دیدار مادرش محروم کردند.

دیگه تاب نوشتن ندارم، اما باز تو گوشم همون صدا فریاد می‌کنه!

ـــ بنویس، بنویس ستاره‌ام، مگه نمی‌بینی که یه مادر و به جرم دفاع از حقوق تو و همهٔ این مردم به کنج زندون کشیدن و بیشتر از دو ساله که اونو از دیدن بچه هاش محروم کردن. نسرین ستوده رو می‌گم که الان تو کنج زندون ۷روز از اعتصاب غذاش گذشته و داره با تنها سلاحی که داره، یعنی جونش مبارزه می‌کنه. به خاطر پسرش نیما بنویس که شانس درآغوش گرفتن مادرش رو در زمانی که بهش نیاز داره از دست داده و دختری که دورهٔ کودکیش رو بدون دیدار مادر داره به پایان می‌رسونه وخیلی زود داره بزرگ می‌شه و اون روز رو می‌بینی که مهراوه راه و سخن مادرش رو دنبال کنه و جلوی بیداد بایسته و مثل تو سکوت نمی‌کنه.

این صدا داره بدجور روح و روانم رو آزار می‌ده!

ــ چیو می‌خوای تحمل کنی و دم نزنی؟ نگاه پر از درد مادرایی که برای سیر کردن شکم بچه هاشون کلیه می‌فروشن و از تن رنجورشون تا روحشون مصادره شده و یا اشک مادرایی که در نبود اندک امیدی برای زندگی، تو این جامعهٔ سیاه، با جوونهاشون روبرو شدن که آلودهٔ کراک و شیشه و هروئین و هزار کوفت و زهر مار هستند و مرگ تدریجی و زجر آورشون رو درهر لحظه می‌بینن.

بغضم دیگه داره می‌ترکه و باز اون صدا سکوت رو می‌شکنه!

ــ بنویس برای مادرایی که درد دوری از بچه هاشون رو با اشک و آه تحمل می‌کنند وهر چه دارن می‌فروشن تا اون‌ها برای یک آیندهٔ شاید بهتر از کشور خارج بشند.

بنویس ستاره واسه این همه مادر داغداری بنویس که داغ دل فرزنداشون تا ابد تو دلشون میمونه. چه بسیار مادرایی که یه تیکه استخون و گوشت بچه هاشون رو با سلام و صلوات از جبهه‌ها آوردن و چه بسیار مادرایی که حق گریه کردن و اشک ریختن بر مزار عزیزانشون رو در روز روشن ندارند.

صدا داره خفم می‌کنه انگار که این صدا رو فقط و فقط من دارم می‌شنوم و کسی این صدا رو نمی‌شنوه!

ــ واسه مــام وطن بنویس ستاره، واسه میهنی که روزگاری پر از عشق بود و دوست داشتن و مردمی که از کمک و یاری به همدیگه سیر نمی‌شدند اما امروز هر کس فقط فکر منفعت و سود خودش هست و این مام وطن هست که داره تو باتلاق دروغ و دورویی و نخوت و کج فهمی و سودجویی، فرو می‌ره و غرق می‌شه.

چند لحظه‌ای هست که دیگه صدایی نمی‌اد. اشکام سرازیر شده و سرم به شدت درد می‌کنه. دلم برای مادرم تنگ شده، دلم می‌خواد در آغوشش بگیرم و دستاشو ببوسم. آره مهراوه و نیما بچه‌های نسرین ستوده هم الان دلشون برای مامانشون تنگ شده. مهراوه چه شب‌ها که با چشمای گریون به خواب رفته و الان مدت زیادی هست که حاکمیت نمی‌زاره مهراوه مادرش رو ببینه. آخرین بار سه ماه پیش بود که مهراوه وقتی به زندان رفت تا به دیدار مادرش بره چادر سیاه بهش دادن و حتی حاضرنشدن از پشت شیشه‌های ضخیم اتاق ملاقات دستبند نسرین رو جلوی دختر کوچکش باز کنند. آره امروز هم مهراوه و هم نیما می‌خوان مادرشون رو در آغوش بگیرن، مادری که الان هفت روزه در اعتصاب غذاست و هر لحظه ممکنه به بقیهٔ مادرانی بپیونده که در آرزوی در آغوش گرفتن فرزنداشون موندند و مُردند.

خوشا پر کشیدن، خوشا رهایی،
خوشا اگر نه‌‌ رها زیستن، مردن به رهایی!
آه، این پرنده
در این قفسِ تنگ
نمی‌خواند



کودکیت را از یاد نبر ! پناه گرم کودکان زلزله زده آذربایجان باشیم

Published October 3, 2012 by free shabnamm adadzadeh

پاییز رو با همه ی زیباییهاش دوست دارم . دوست داشتم در این عصر پاییزی از زیبایی های این فصل بنویسم . فصلی که منو میبره به کلاس های درسی که روزگاری پشت نیمکتهای اون کلاس ها بیخیال از مشکلات زندگی احساس امنیت میکردم و اینکه بعد از ظهر که به خونه برمیگردم مادری دارم که به استقبالم میاد تا فرزندش رو در آغوش بگیره . به ناگاه یاد کودکان زلزله زده آذربایجان شرقی میفتم که خیلی هاشون نه الان کلاس درسی دارند و نه حتی مادری که در آغوششون بگیره و در این فصل سرد گونه های خیسشون یخ کرده و دستای کوچیکشون رو با بازدم نفسشون گرم میکنند . از کی باید شاکی باشم از خدا که خودش هم قربانی خودش شده و یا از مردمی که در تب دلار چهار هزار تومنی  گرفتار شدند و یا از حکومتی که تنها چیزی که براش اهمیت نداره حقوق کودکان هست . همه ی ما روزی کودک بودیم و احتمالا خاطره های زیبایی رو از دوران کودکیمون به یاد داریم و حالا که توی جامعه با مشکلات کوچیک و بزرگ دست و پنجه نرم میکنیم بعضی وقتا حسرت دوران کودکیمون رو میخوریم که شاید شاد ترین و بی دغدغه ترین دوران زندگیمون بوده باشه  . نمیدونم این نوشته ی کوتاه رو چند نفر میخونن و بهش اهمیت میدن  اما دوست دارم حتی با تعداد کمی هم که شده این درد دل رو کرده باشم که بهترین کار و زیباترین کاری که انسانها میتونن  انجام بدن کمک کردن به همدیگه هست و از نظر من زیباترین کار اینه که بگذاریم کودکان مصیبت دیده ی وطنمون بیشتر از این رنج نکشند  . این بچه ها بزرگ میشن و اگه با مهر و گرما و عشق ما بزرگ بشن  در آینده فرزندانشون رو هم با عشق بزرگ خواهند کرد و اگه مورد بی مهری و بیتفاوتی ما قرار بگیرند معلوم نیست که در آینده چه احساسی نسبت به این مرزوبوم و این مردم و حتی فرزندانشون خواهند داشت .  

همراه شو عزیز کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود ! ستاره ی ایران

Published September 11, 2012 by free shabnamm adadzadeh

سلام دوست من ،  مدت زیادی هست که دست و دلم ، تاب نوشتن رو نداشت . اما امروز یک چند خطی مینویسم که شاید چکیده ی دردی باشه که توی قلبهای تو ، من و خیلی های دیگه جریان داره. امروز نمیخوام از حاکمیت انتقاد کنم و یا نقدی به جمهوری اسلامی داشته باشم که در واقع این حاکمیت از نظر من  آیینه ی تمام و کمال  بخشی از فرهنگ و بینش ما ایرانی هاست .شاید این حرف ، مورد پسندت نباشه و یا شاید بگی  که از ستاره که همیشه از ایران و مردم ایران به خوبی و نیکی و افتخار یاد میکرده بعیده که این نوشته های مبهم رو بنویسه . در پس تمام بحران های اقتصادی و اجتماعی ، بزرگترین بحرانی که نظام فکری جامعه ی ما را تهدید میکنه  بی انگیزگی برای میل به یک جامعه ی بهتر هست . جامعه ی ایرانی ما در داخل و خارج از کشور بیمار شده و کسی نمیتونه به کسی اعتماد کنه  .برای رسیدن به یک جامعه ی بهتر انگیزه ای وجود نداره و نهال اعتماد و همدلی هم خشکیده . گویی همه ی ما با هم بیگانه شدیم و در این ره این حاکمیت اسلامی هست که با زندانی کردن بهترین انسانها و جوون های این مرزوبوم داره به حیات ننگین خودش ادامه میده .

دوست عزیزم میدونم که یادت نمیره که توی این سالها چی به ما و بقیه ی خانواده های ایرانی گذشت . چه انسانهایی که به جرم سخن گفتن و انتقاد کردن  جوونیشون  رو در پشت حصارهای زندانهای حاکمیت سپری کرده و میکنند و عده ی زیادی هم جانشون توسط حاکمیت مصادره شد . چه زندگی ها که متلاشی شد و چه بسیار مردمی که به منظور زندگی در یک دنیای بهتر سرزمینشون رو برای همیشه ترک کردند و عده ی زیادیشون ،یا در نیمه راه در خشکی ها و دریاها بی نفس شدند و یا اونا که به مقصد رسیدند باید برای همیشه  یاد بگیرند که در سرزمینی زندگی کنند که هیچگاه متعلق به آنها نبوده و نخواهد بود .
آره، یک روز آرزوها دست یافتنی به نظر میرسه و روز دیگه نه آرزویی میمونه که محقق به نظر برسه و نه امیدی که راه رو برای پرواز آرزوهامون هموار کنه .  بین همه ی خبرها ، از اجلاس بی سر سران عدم تعهد گرفته تا بالا رفتن قیمت ارز و تحریم اقتصادی  چند تا خبر از همه بی اهمیت تر جلوه میکنه و اون این که نسرین ستوده  با وجود داشتن دو کودک خردسال الان بیشتر از دو سال هست که بدون یک روز مرخصی در زندان به سر میبره و یا اینکه ژیلا بنی یعقوب چمدوناش روبست تا دوباره به زندان اوین برگرده . شاید برای کسی مهم نباشه که ده ها دانشجوی دربند در آستانه ی ماه مهر ازادامه ی تحصیل محروم شدن و عده ی زیادی از اونها یا در گوشه ی زندان حاکمیت هستند و یا  به حبس های طولانی مدت محکوم شدن و الان در انتظار اینن که پرونده به اجرای احکام بره  ! یعنی یادمون رفته که چه انسانهای نازنینی جان عزیزشون توسط مزدوران حاکمیت گرفته شد و خانواده هاو مادران داغدارشون هنوز لباس سیاه برتن اشک میریزند . لابد یک خدا رو شکر باید بگیم که مثل مردم سوریه جنازه هامون رو از کف خیابون ها جمع نمیکنند !
کاری به این وری ها و اون وری ها ندارم  نمیخوام بدونم تحریم های اقتصادی دست آخرکمر ملتم رو میشکنه و یا کمر حکومت و نه میخوام بدونم که کدوم یکی از این سیاستمدارها اون وری و یا این وری شعارههای دلچسب تری رو برای فردای سرزمینمون میده . من غربیانه در انتهای این برهوت داد سر میدهم که تو را به وجدان انسانی خودتون قسم که انسانیت را در یابید و اگر دل در گروی این مرزوبوم دارین  کنار فرزندان دربند و خانواده هاشون بایستید و نگذارید که تنها بمونن . توی این وضعیت  میشه مثل مردم کره ی شمالی تحمل کرد و در مقابل رهبر عزیز تعظیم کرد و یا میشه همون کاری رو بکنیم که خیلی از ملتها  در مواقع بحران انجام میدن
همبستگی و اتحاد تنها یک شعار و پز سیاسی نیست .اگه یاد نگیریم که با هم باشیم و کنار هم دیگه یک دونه ستاره  هم باقی نمیمونه که به امیدش شب تیرمون به صبح برسه

 همراه شو عزیز کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود !

هدف فراتر از تصور اهالی قدرت است . هدف نگاه نداست

Published June 20, 2012 by free shabnamm adadzadeh

سه سال گذشت و توی این سه سال همیشه این سوال توی ذهنم تداعی میشه که چرا باید بهترین فرزندان این آب و خاک ، تنها و تنها به خاطر حس آزادیخواهیشون سرکوب بشن و خون گرمشون در کف خیابانها بریزه . من هنوز هم که هنوزه میخوام فریاد بزنم که ندا بمون ، ندا نترس ، اما فایده ای نداره و اون تصویر به سرعت  در ذهنم مرور میشه و لحظه ی پایان، نگاه اون دختر معصوم بود  که نشونم داد که ندا، نه تــــرسید و نه از پیش ما رفت . یاد جبهه ها و بچه های جنگ میافتم که برای دفاع از سرزمینمون تا پای جون مقاومت کردند و بعد از مرگشون حاکمیت سعی کرد که از قطره قطره خون اونها به نفع خودش سوء استفاده کنه . اینو خوب میدونیم که کسایی که رفتندو جان عزیزشون رو برای آرامش و آسایش ما دادند از جنس همین نداها و سهراب ها بودند که ایستاده مردن رو به نشستن در ذلت ترجیح دادند. من سیاست نمیفهمم و هیچ موقع یک انسان سیاسی نبودم  اما میخوام به سیاسیون واون کسایی که در دوران جنگ تا پشت جبهه ها بیشتر جرات نکردند برن و یا اونهایی که حالا بیانیه های سیاسیشون پر است از اسامی ندا و سهراب  ، بگم که ما از جنس شما نبوده و نیستیم  . فکر نکنید که ما قربانی سیاست های کثیف شما میشیم . برای من اصلا مهم نیست که فردا کدوم یکی از شماها به مصدر قدرت در سرزمینمون میرسید  ، دعوای قدرت همیشه بوده و همیشه قربانی های خودشو از بین عزیزترین فرزندان این مرزوبوم انتخاب کرده  ،اینو خوب بدونید که جوونهای امروز برای هدف بزرگتری ،اینگونه از خودشون رشادت نشون میدند . هدف فراتر از تصور اهالی قدرت و روشنفکران دیروز و امروز هست . شما در پشت نقاب دین و ایديولوژی و شعارهای سیاسی پنهان شدید و هر وقت که به نفعتون بود سرتون رو اززیر برف بیرون آوردید . اما ما چشمانمون مثل چشمان ندا همیشه باز میمونه و نگاهمون به سمت برپایی کف مطالباتمون در اعلامیه جهانی حقوق بشر در سرزمینمون، همیشه روشن و سبز باقی خواهد ماند.
ندا جان  همیشه دوستت خواهم داشت و نگاه زیبایت را ستایش میکنم

هدف فراتر از تصور اهالی قدرت است . هدف نگاه نداست

Published June 18, 2012 by free shabnamm adadzadeh
سه سال گذشت و توی این سه سال همیشه این سوال توی ذهنم تداعی میشه که چرا باید بهترین فرزندان این آب و خاک ، تنها و تنها به خاطر حس آزادیخواهیشون سرکوب بشن و خون گرمشون در کف خیبانها بریزه . من هنوز هم که هنوزه میخوام فریاد بزنم که ندا بمون ، ندا نترس ، اما فایده ای نداره و اون تصویر به سرعت  در ذهنم مرور میشه و لحظه ی پایان، نگاه اون دختر معصوم بود  که نشونم داد که ندا، نه تــــرسید و نه از پیش ما رفت . یاد جبهه ها و بچه های جنگ میافتم که برای دفاع از سرزمینمون تا پای جون مقاومت کردند و بعد از مرگشون حاکمیت سعی کرد که از قطره قطره خون اونها به نفع خودش سوء استفاده کنه . اما  اینو خوب میدونیم که کسایی که رفتندو جان عزیزشون رو برای آرامش و آسایش ما دادند از جنس همین نداها و سهراب ها بودند که ایستاده مردن رو به نشستن در ذلت ترجیح دادند. من سیاست نمیفهمم و هیچ موقع یک انسان سیاسی نبودم  اما میخوام به سیاسیون و واون کسایی که در دوران جنگ نا پشت جبه ها بیشتر جرات نکردند برن و یا اونهایی که حالا بیانیه های سیاسیشون پر است از اسامی ندا و سهراب  ، بگم که ما از جنس شما نبوده و نیستیم  . فکر نکنید که ما قربانی سیاست های کثیف شما میشیم . برای من اصلا مهم نیست که فردا کدوم یکی از شماها به مصدر قدرت در سرزمینمون میرسید  ، دعوای قدرت همیشه بوده و همیشه قربانی های خودشو از بین عزیزترین فرزندان این مرزوبوم انتخاب کرده  اما اینو خوب بدونید که جوونهای امروز برای هدف بزرگتری ،اینگونه از خودشون رشادت نشون میدند . هدف فراتر از تصور اهالی قدرت و روشنفکران دیروز و امروز هست . شما در پشت نقاب دین و ایديولوژی و شعارهای سیاسی پنهان شدید و هر وقت که به نفعتون بود سرتون رو از برف بیرون آوردید . اما ما چشمانمون مثل چشمان ندا همیشه باز میمونه و نگاهمون به سمت برپایی کف مطالباتمون در اعلامیه جهانی حقوق بشر در سرزمینمون همیشه روشن و سبز باقی خواهد ماند.
ندا جان  همیشه دوستت خواهم داشت و نگاه زیبایت را ستایش میکنم

شیوا نظرآهاری تولدت مبارک دلاور دوست داشتنی

Published June 10, 2012 by free shabnamm adadzadeh
شیوا نظرآهاری دوست نام اشنای ما هست و امروز روز تولد این شیرزن هم وطنمان هست . شیوا جان تولدت مبارک و بهترین ها را برای تو نازنین آرزو میکنم . به عنوان یک هدیه ی کوچک نامه ی زیبای شیوا را که در زندان اوین به پدر گرامیش نوشته بود را با صدای خودم منتشر میکنم و امیدوارم که روزی این پیامهای همدلی و همبستگی ما  دیوارهای قطور زندان ها را بشکافد و تمامی یاران دبستانیمان به آغوش خانواده ها و جمع دوستانشان بپیوندند.
شیوا جان تولدت مبارک
 از لینک زیر میتوانید نامه ی شیوا نظرآهاری به پدرش را  با صدای من بشنوید و دانلود کنید.
ویدیوکلیپ  این کار به زودی در وبلاگم خواهم گذاشت
پاینده ایران و ایرانی

ستاره

http://w.soundcloud.com/player/?url=http%3A%2F%2Fapi.soundcloud.com%2Ftracks%2F49247335&show_artwork=true

۱۹ اردیبهشت ، روز معلم آزاده فرزاد کمانگر + نماهنگی به این مناسبت

Published May 7, 2012 by free shabnamm adadzadeh
روزگار غریبی شده فرزاد جان ، غریب تر از روزی که بی نفست کردند نازنینم . یادم  هست گفتی ، آدم ها در شب تار سرزمین ما چه زود ستاره میشوند و ما صاحب قاب عکس هایی شده ایم به اندازه ی ستاره ها ی آسمان !
ولی فرزاد دیگه این آسمون هم نمیتونه داغ این هم ستاره رو تحمل کنه . کاش میشدواسه یه کم سبک شدن  گریه کنه .اما بعد از تو فقط بغض بود و نگاهی که فقط مشابهش رو میشه توی چشم  دخترکان کردستان دید .
آره فرزاد جان ، راست گفتی روزها هم برای ما سمبل شده و داره از تعداد صفحات تقویم بیشتر میشه . یک روز دگر هم به صفحات این تقویم  اضافه شد . ۱۹ اردیبهشت  روزی که بر گیسوان طلایی خورشید هم ستاره افتاد!خسته و گریان!
راستی فرزاد ، نمیدونم اون لحظه ای که طناب دار رو به گردنت میانداختند به چی فکر میکردی ؟ به مادری که قاب عکستو گرفته و توی کوچه های کامیاران دنبالت میگرده و یا به مردم نالان سرزمینت که به قول خودت ؛ دست ها و پاهای بریدشون رو بر خان کرم سهام عدالت با منت و شاباش هدیه میگیرند ! ولی میدونم که  در اون لحظه به  تنها چیزی که فکر نمیکردی خودت بود . همانطور که برای  جستجوی آزادی  همون ماهی کوچولوی سیاهی شدی که  خودش روبا زحمت زیاد از جویبار به دریا رسوندو و اونجا که اسیر پنجه های مرغ ماهیخوار شد باز هم خوشحال بود که جونش رو داره توی دریا از دست میده! تو به دریا رسیدی فرزاد جان همون دریایی که واسه تو کوچیک بود و تو رو به آسمونی فرستاد که ستاره های زیادی رو تو دل خودش نگه میداره.
فرزاد جان ، ماهی سیاه کوچیک  تو بودی که راه دریا شدن را به ماهی های سبز و سفید  و سرخ نشون  دادی .ماهی هایی از جنس دخترکانی که تو به زیبایی جای بوسه ی اهورا مزدا را در بین چشمانشون دیده بودی و تحمل دیدن ذره ذره مرگشون رو در روی این خاک فراموش شده ی خدا نداشتی . ماهی هایی از جنس پسران طبیعت آفتاب که در کلاس درس تو یاد گرفتند به رویاهایشان پشت نکنند و برای امروز و فردا ، فرزندی از جنس شعر و باران باشند.
فرزاد ، ما رویاها و آرزوهامون رو بغل میکنیم و همه با هم به سمت دریا شنا میکنیم چون از تو دو تا چیز رو خوب یاد گرفتیم
الف  امــــــید و  ب بــــرابری
ستاره

اینجا ایران است و شرف خون گریه میکند . به بهانه ی روز جهانی کارگر

Published May 1, 2012 by free shabnamm adadzadeh
وقتی شرف خون گریه میکند!
من بیگانه از تبار تو نیستم و نگاهت برای من تجلی احساسی است که غریبانه در خویشتن خویش میسوزد . من همانند تو میسوزم که سوزش نگاه دخترکت قلبم را می فشارد .کاش میتوانستم همه ی مدادهای رنگی  این دنیای خاکستری را به تو بدهم که شادی نگاه فرزندت را با تمام وجود لمس کنی. دست پینه بسته ی تو استشمام ترانه است .ترانه ی عشق به زندگی و دوست داشتن که حتی روغن سوخته ی کارگاه های اسلامشهر و نازی آباد هم نمیتواند پرهای ترانه ام را بسوزاند . من نگاه در نگاه تو نمی اندازم که تنها تسلی ات دهم و یا از بغض نگاه تو و همسر و فرزندانت برای دل زخمی خودم  مرهمی بیایبم .نمیخواهم شعار بدهم  از سیاست بیزارم و دلم مدهوش در بوی سیگار بهمن تو است که رنجور از ظلم زمانه با جیب خالی به خانه بر میگردی و نگاه در نگاه فرزندانی می اندازی که تنها دلخوشیشان نگاه مهربان توست
پدر جان ، مادر جان من و تو غریبه نیستیم ما، هزاران بار در این هزار توی بی انصاف برای یک لحظه روشنایی زخم های کهنه را فریاد کردیم . امروز روز جهانی کارگر است و از این روز بزرگ دفترچه ی بیمه ی بی برگت  و قلب بیمار و دستان چروکیده ات برایت مانده و نفسی که از ظلم و ستمی حکایت میکند که جان و دیده ی انسانیت را در تمامی این سالهای وحشت به سلابه کشیده است. اما  بگذار دستانت را بگیرم تا فراموش نکنم که عشق به یک آینده ی بهتر و امید به یک دنیای بهتر در کف دستان تو نقش بسته است . من از شرف تو زنده شدم ای مادر کارگر و از آرامش نگاه تو جان تازه ای میگیرم که شرف و نجابت و رنگ چشمانت، قلبم را تا بیکران یک دنیای بدون ستم ، اینگونه پرواز داده است.
. آری درست است که  در سرزمین من تو حقوق انسانی به یغما رفته است اما میل به یک آینده ی بهتر در تار و پود جان تک تک ما نهفته است . کارگران با شرف سرزمین زندانی ما گرد وحشت و شرم نگاه گرسنه ی فرزندانشان  را بر دیوار استوار  همیتشان تاب آورده اند تا روزی فرا رسد که فرزندان دلیرشان را که از دامان عشق و شرف و سفره ی باور انسانی ، جان گرفته اند بر این ظلم کهنه خط بطلانی زنند  و آینده ای بهتر را رغم زنند.
یک روز همین نزدیکی ها شرافت تو خون گریه میکند ! خونی که از نجابت و قامت استوار تو سبز میشود و رنگ امید و زندگی را به این سرزمین خسته از بیداد می افشاند.
دست خسته ات را به من بده و استوار همچون دماوند برای آینده ی فرزندان و فردایی بدون تحقیر و ستم کلمه ی زیبای آزادی و عدالت را بر زبان جاری کن که سکوتت را باور نمیکنم و تو را لایق زندگی در این  بازی تزویر و تحقیر یارانه فروشان ولایت مدار  نمیدانم.
به فرزندت بگو در روز آزادی با مداد های رنگی اش سبزی نگاه تو را نقاشی کند!
روز جهانی کارگر را به همه ی زنان و مردان کارگر سرزمینم تبریک میگویم
ستاره

روز جهانی زن و جنبش نافرمانی مدنی زنان در ایران + نماهنگ گل من تاب بیار و فایل صوتی

Published March 7, 2012 by free shabnamm adadzadeh

بدون شک زنان سرزمین ما در طول این دوران سیاهی که از آغاز حاکمیت اسلامی گذشته است ، نقش به سزایی را در زنده نگاه داشتن و رهبری جنبش های اعتراضی در ایران داشته اند حاکمیتی که با حلق آویز کردن نخستین وزیر آموزش و پرورش زن ایران  خانم دکتر فرخ رو پارسای به دشمنی با زن ایرانی پرداخته است .در طی دوران حاکمیت اسلامی ،کمتر حرکت اعتراضی مشاهده شده که زنان در آن به شکل وسیع مشارکت نکرده باشند و این همه بخاطر همه ی ظلم هایی است که در طول این مدت به زنان جامعه ی ایران روا داشته شده است . نقض حقوق بیش از نیمی از جمعیت کشورمان به طور سیستماتیک و کاملا مطابق با قوانین حاکمیت در جریان است و زنان در ایران پرچمدار بزرگترین حرکت های اعتراضی مخصوصا در نافرمانی های مدنی در جامعه هستند . زنانی که تنها حضور انها در خیابان و جامعه و محل کار باعث شده که امامان جمعه و مزدوران هفتگی بیت رهبری هر هفته در منابر برافروخته شوند و حتی باعث شود که امام جمعه ی تهران حضور زنان در عرصه های اجتماعی را به یک بمب اتم مخرب برضرر بنیان حاکمیت، تشبیه کند .
حجاب اسلامی به عنوان یکی از اصول شکل گیری مدینه ی فاضله به زنان ایران تحمیل شد و جامعه ی سنتی و مذهبی هم مقاومت چندانی را در برابر این ظلم قانونی نکرد.اما همین پدیده باعث شد که نخستین مخالفت و اعتراضات در ایران شکل بگیرد و زنان از این وسیله برای اعتراضات و نافرمانی مدنی استفاده کنند به طوریکه یک خواست حقوق شهروندی  یعنی آزادی پوشش به عنوان نماد اولیه اعتراض همواره مورد ترس حاکمیت قرار گرفته است . جدا از مساله ی حجاب اجباری ، حقوق زن ایرانی هم به عنوان همسر و هم مادر و خواهر به طور گسترده ای در قوانین اسلامی نادیده گرفته شد اما زنان ایرانی با تلاش زیادی به تحصیلات عالی پرداختند و حضور چشم گیر زنان در دانشگاه ها خود گواه این مدعا میباشد. یکی از مهمترین ثمرات انقلاب اسلامی  خشونت وحشتناکی بود که به جامعه ی ایران تزریق شد و این خشونت در ابعاد وحشتناکی قلب فرهنگ ایرانی را در خانواده ها هدف قرار دادو باعث شد که زنان و دختران این سرزمین  اولین قربانیان این جنایت سازمان یافته ی حاکمیت باشند
در این نوشته ی کوتاه نمیتوانم به تمامی ابعاد مبارزات زنان در ایران بپردازم ولی  شایسته است که بخاطر تمام اقدامات زنان و مردان راستین ایران  در جهت تقدیر از آنها بکوشیم زنانی که همچون نسرین ستوده، بـــــهاره هدایت ، مهدیه گلرو ،محبوبه کرمی ،فرشته شیرازی ، زینـــب بایزیدی ،رونـــاک صفارزاده ،عاطفه نـــبوی و شبنم مددزاده و صدها زندانی دیگر در زندان هستند و چه کسانی مانند شیوا نظر آهاری و صدها زن دیگری که در راه احقاق حقوق زنان در ایران تلاش کردند و بهای سنگینی هم پرداخت کرده اند . زنان با شرفی که همچون  نازنین خسروانی حاضر به امضای  نامه ی تقاضای عفو و بخشش از ولی فقیه حاکمیت نشدند و به زندان  رفته اند 
جنبش زنان قلب اعتراض در سرزمین ما  و پاشنه ی آشیل پیروزی ملت ایران  بر علیه استبداد و ترور و خشونت است.
روز جهانی زن گرامی باد و من این نماهنگ را به تمام فعالان حقوق زنان در سرزمینم  تقدیم میکنم گل من تاب بیار  را   میتوانید به دو صورت  صوتی و تصویری  دانلود کنید ستاره

http://w.soundcloud.com/player/?url=http%3A%2F%2Fapi.soundcloud.com%2Ftracks%2F39018616&show_artwork=true

شرکت در انتخابات يعني تثبيت سالهاي سال ديکتاتوري ولايت فقيه و کشتن شرف وآزادگي + نماهنگ راي من با آواي خودم

Published February 29, 2012 by free shabnamm adadzadeh
انتخابات در حاکمیت اسلامی  رنگ و معنایی جز توهین به شعور انسانی ما ندارد


یک سوال بزرگ مطرح هست که جدا از مفید بودن و یا نبودن تحریم انتخابات چطور میشه در این انتخابات شرکت کرد و خجالت نکشید . چطور میشه یک انسان تا حدی به حقارت و پستی نزدیک بشودکه با وجود این همه شهید و هزاران زندانی بیگناهی که در کنج زندان ها هستند باز هم در انتخابات شرکت کند؟
انتخابات روز جمعه ی مجلس برای احترام به رای و انتخاب  برگزار نمیشود این انتخابات برگزار میشود تا آزمونی باشد برای همه ی ما و حاکمیتی که سطح شعور جامعه ی ایران را در حد صفر تصور نموده است . نگاه معصومانه ی ندا و یا آمال و آرزوهای سهراب به ما اجازه نمیدهد که شرف و غیرتمان رابه دیکتاتوری بفروشیم که برای ماندن و حکومت کردن  سالهای سال است که از هرگونه قتل و جنایتی دریغ ننموده است .اگر زیستن و زندگی در این سیاه استبداد را تحمل میکنیم ، اگر از گرسنگی و تباهی وضعیت معیشت هموطنانمان سر به بیابان نمیزنیم . اگر از اشک های مادران عزادار و مادرانی که چشم به راه فرزنداشان به اوین چشم دوخته اند بی خبر مانده ایم و یا از اندیشه از حال یک لحظه ی آنان فراری هستیم، لااقل در شرم حضور کسانی که شرافت انسانی را به صندوق های نیرنگ و ریا و دروغ این حاکمیت می اندازند شریک نباشیم.
برای من فرقی نمیکند که فردا سیمای حاکمیت  چه تصاویری را نشان خواهد داد  . ولی این را خوب میدانم که شرکت در انتخابات این ٰرژیم  بوی خون گرفته است و کسانی که اینبار پای صندوق ها می روند، حیثیت و شرف انسانیشان را
لگدمال خواهند کرد . رفتن به پای صندوق های رای  اینبار برای تثبیت پایه های دیکتاتوری و فاشیست مذهبی و گرسنگی و فقر بیشتر برای هموطنانمان خواهد بود
تا روزی که حق شرکت در یک انتخابات آزاد را نداشته باشیم  رای نخواهیم داد

بی پناه است اما نگاهش نگاهبان پناه توست .ایرانیهارا به اجبار به ایران باز نگردانید!

Published February 25, 2012 by free shabnamm adadzadeh


همه ی ما آزاد آفریده می شویم و بر طبق ماده ی ۱۳ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر ، این حق هر انسانی است که از کشور و سرزمین خویش خارج شود و یا آزادانه بتواند به آن برگردد.
در طول این سالها عده ی زیادی از هموطنانمان به خاطر نقض گسترده ی حقوق شهروندی از ایران خارج شدند و  بعد از تحمل مدت های مدید سرگردانی در کشورهای همسایه ی ایران ،خودشان را به امید زندگی در دنیای بدون تحقیر و برگرفته از قوانین مبتنی بر حقوق بشر ، به اروپا  و یا دیگر نقاط دنیا میرسانند . متاسفانه در بعضی از موارد شاهد آن هستیم که بعضی از هموطنانمان با رد شدن پرونده ی پناهندگی دستگیر میشوند و در خطر انتقال به ایران قرار میگیرند . هدف از این نوشته تلاش برای نجات  یکی از هموطنان شمالی ما هست که مدت دو سال است خود را به سوئد رسانیده است و همینک در معرض دیپورت به ایران قرار گرفته است . در این نوشتار کوتاه لازم نمیبینم که ار اقدامات و سختی هایی که به گفته ی خودش در ایران کشیده چیزی بنویسم و بخاطر مسائلی که بر او گذشته است خواهان این بشوم که از او حمایت کنیم  ؛خواسته ی من یک تقاضای حقوقی و انسانی است و آن اینکه هیچ انسانی را نمیتوان به صورت اجبار مجبور به رفتن به کشوری کرد که او نمیخواهد و یا نمیتواند در آنجا سکونت داشته باشد.

در این زمانه که با پول هر کاری میشود کرد سردمداران حاکمیت اسلامی و فرزندان و نوه ها و نتیجه هایشان  تابعیت های چندگانه از کشورهای مدعی حقوق بشر میگیرند و با اسامی مختلف به سیر و سیاحت و زندگی در اروپا و آمریکا میپردازند .
و این همه درحالیست که بسیاری از هموطنان ما بدون هویت و درمانده از همه جا در ترکیه و یونان و قبرس و دیگر کشورهای جهان گرفتارند و حقوق انسانی آنها نقض میشود.
پناهنده ای که همه چیزش را از دست داده  تا خطایی از او سر نزده است باید از او حمایت کرد و نگذاشت که حقوق انسانی او خدشه دار شود . ما وقتی که از حقوق بشر صحبت میکنیم ، نگاهمان تنها معطوف به مرزهای ایران نیست و در برابر نقض حقوق انسانی در هر کجای جهان نمیتوانیم سکوت کنیم . علی آذری ،تنها کاربرآشنای بالاترین و یا یک نام و چهره ی دوست در فیسبوک نیست . او هموطن ما است و از روی ناچاری از وطن و خانواده اش  مثل خیلی از ایرانیها، بدرودگفته  وبه کشوری مثل سوئد پناه برده است و تا به الان خطا و یا جرمی از او سر نزده است .گناه او این است که بی پناه است . نگذاریم که بی پناه بماند زیرا که نگاه اوست که نگاهبان پناه ما خواهد بود .
ستاره
 

نمی خواهم بمیرم ، تلاش برای نجات جان سعید ملک پور +نماهنگی با سروده ی فریدون مشیری و آوای من

Published February 23, 2012 by free shabnamm adadzadeh


نه فریاد رسی هست و نه اشکی و نه حتی صدایی که به صدایی برسد .بار دیگر یک انسان دیگر و اینبار هم به یک جرم واهی دیگر  در خطر حلق آویز شدن به وسیله ی دیکتاتوری مذهبی در ایران قرار دارد . گویی تمام سردمداران حاکمیت در تلاش هستند که در آدم کشی و نقض گسترده ی حقوق انسانی، گوی سبقت را از هم بربایند ورکورد دار پلید ترین و نفرت انگیز ترین فجایع تاریخ این گیتی باشند . 
سعید ملک پور از مهرماه ۱۳۷۸ در زندان به سر میبرد و در این مدت بارها تحت شکنجه های مختلف روحی و جسمی قرار داشته و در زندان های انفرادی طولانی مدت به سر برده است.او دانش آموخته ی دانشگاه صنعتی شریف است و بعد از اتمام تحصیلات دوره ی لیسانس به همراه همسرش برای ادامه ی زندگی به کانادا میرود ،در آنجا برای تامین مخارج زندگی و تحصیل به برنامه نویسی برای شرکت های مختلف می پردازد و طبق اصول برنامه نویسی نام حقیقی و ایرانی خود را هم در برنامه مینویسد . آخرین برنامه ی او که برای آپلود عکس و تصویر نوشته شده بود در یک سایت پورنوی فارسی به کار رفته است و این همه در حالیست که سعید تنها برنامه اولیه را که میتوانست در هرسایت خبری و اجتماعی دیگر به کار رود نوشته است  و نمیتواند و نمیتوانسته که بر محتوای مطالب و عکس هایی که در وبسایت آپلود شده است  دخالتی داشته باشد .صدور حکم اعدام برای چنین جرمی که  ثابت هم نشده جای بسی تامل دارد و راه را  برای صدور چنین احکامی برای فعالان اینترنتی هموارتر خواهد کرد
صحبتهای همسر محترم سعید ملک پور جزئيات بیشتری را از فجایعی که در طول این مدت بر او و همسرش گذشته است را در اختیار شما قرار میدهد .
میدانم که احساس زندگی و انسانیت در سرزمینمان کمرنگ شده است و میدانم که در طول این مدت برای رهایی انسانهای زیادی از چوبه ی دار تلاش کردیم و متاسفانه در بیشتر موارد زهر نفرت حاکمیت ولایت فقیه جان  آنها را بی نفس نموده است  امـــا  بیایید تلاش کنیم تا لااقل پیش وجدان خود شرمنده نباشیم  . نجات جان یک انسان به مانند نجات جان همه ی بشریت هست  و ما نباید بگذاریم که اینبار  یکی از بهترین فرزندان و نخبه های این مرزوبوم از چوبه ی خودکامکان دین فروش  آویزان شود . 
نماهنگ زیر را از صمیم قلب برای پاسداشت و برقراری حقوق بشر در سرزمینمان ، تقدیم میکنم  . این کار سروده ای است از شاعر معاصر زنده یاد فریدون مشیری عزیز 
زنده باد ایران و به امید اینکه حکم اعدام روزی
در همه جای دنیا به افسانه ها بپیوندد
ستاره

http://w.soundcloud.com/player/?url=http%3A%2F%2Fapi.soundcloud.com%2Ftracks%2F37593558&show_artwork=true

۲۵ بهمن و قلب سرزمینی که همچنان برای آزادی میتپد. تنهایش نگذار! +نماهنگ جدید وطن با صدای خودم

Published February 10, 2012 by free shabnamm adadzadeh

فردا سالگرد انقلابي را جشن ميگيرند و روياهاي ما را براي يک زندگي بهتر در خيابانها لگد مال ميکنند
اما هنوز قلبهای امید ما در سراسر این گیتی پهناور برای سرزمینمان میتپد . فراموش نکنیم که ما فرزندان همان کسانی هستیم که در سالهای جنگ  با تقدیم قطرات خونشان از تمامیت ارضی وطنمان دفاع کردند .ما همکلاسیها و هم نسل کسانی هستیم که ایستاده کشته شدند و خونشان بر سنگفرش خیابانها  ریخت  ولی تن به نشسته زیستن در خودکامگی و استبداد و ذلت  ندادند  . ایدئولوژی و مکتب  ما آزادی و دموکراسی و حقوق بشر است و این تفاوت ما با کسانی است که به هر طریقی میخواهند در قدرت بمانند و هر روز از بامداد تا شامگاه به شعور و حیثیت انسانی ما توهین میکنند .
در این دو سال و نیم گذشته بهترین یارانمان  به شهادت رساندند و یا  به حبس های طولانی مدت محکوم کردند و مسئول تمام این خونها و این اعمال جنایتکارانه بر عهده ی ولی فقیه مطلقه و حاکمیت مضحکی است که در زیر ابای او بر ایران و ایرانی حکومت میکند . ۲۵ بهمن سالگرد دستگیری و بازداشت و حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد است و ما بنا به پیمانی که بستیم از حقوق آنان و همه ی کسانی که در گنداب حکومت جمهوری اسلامی گرفتار شده اند دفاع میکنیم وباور داریم که دفاع از حقوق بشر به هیچ عنوان گزینشی نیست  .  ۲۵ بهمن سالگرد شهادت دوتن از یارانمان  محمد مختاری و ژاله صانع است که حاکمیت ، بزدلانه  میخواست نام آنها را به عنوان بسیجی مصادره کند و حتی در روز تشیع جنازه ی محمد تلاش کرد که برای آنان پدر و مادر دروغین در رسانه ها به نمایش در بیاورد  اما همه دیدند  که محمد  قبل از شهادت در فیسبوک خودش نوشته بود که  خداوندا  ایستاده مردن را نصیبم کن که از تشسته زیستن در ذلت خسته ام.
این ویدیو را تقدیم میکنم به قلب خسته اما استوار وطنم که همچنان میتپد و جریان امید به یک زندگی بهتر را در شریان و رگهای سرزمینمان  تا گستره ی آزادی پرواز میدهد.
 

تمام عمر در خون و دروغ رقصیدیم

Published January 31, 2012 by free shabnamm adadzadeh
تمام عمر در خون و دروغ رقصیدیم
درددلی با بچه های انقلاب

واژه ای که از همه ی واژه ها بیشتر دیدیم و شنیدیم انقلاب بود . تلویریون را که روشن میکردیم صحبت از انقلاب بود به خیابان که میرفتیم ناخوداگاه  گذارمان به انقلاب می افتاد.  در مدرسه هم موضوع انشاء انقلاب بود . واژه ی جالبی است انقلاب!
من و تو هنوز هم که هنوز هست انقلابی هستیم و به دنبال یک فرشته میگردیم که بیاید و ما را از دست دیو نجات دهد
یادت هست ؟ نسل ما همه ی عمرش را مشغول ورق زدن کتابهای سفید بود . ما برای مردن و کشته شدن الگو داشتیم
یاد گرفتیم که خیلی از کارها را اگر انجام دهیم ،گناه کردیم و از صبح تا شب در همان دوران کودکی به این فکر میکردیم که
چگونه از زیر بار این همه گناه شانه خالی کنیم!
امام آمد ! همه چیز از این دوکلمه شروع شد  . امام آن موقع آمد، زمانی که من و تو متولد نشده بودیم و از همه چیز بی خبر بودیم و دستمان از دنیا کوتاه بود  . حتی به استقبالش هم در فرودگاه مهر آباد نرفته بودیم . اما او آمده بود وهر کاری که خواست انجام داد و روزی که از این دنیا رفت  ناراحت شدیم زیراکه تلوزیون سیاه و سفید خانه، کارتون مورد علاقه ی ما را پخش نمیکرد ولی بقیه زیاد ناراحت نبودند ، امتحانات لغو شده بود و یک هفته همه چیز تعطیل بود!
اما یادگاری های امام ومیراث شوم او تمام شدنی نیست و به قیمت تمام زندگی ما تمام شد.
ما کتابهایی  را میخواندیم و امتحان میدادیم که نیم ساعت پس از اتمام جلسه ی امتحان  تمام محتویات آن را از حافظه ی خود پاک میکردیم ولی یک چیز را بخوبی یاد گرفتیم و آن گیجی در مفهوم شناخت از ماهیت خودمان بود.ما یاد گرفتیم که آزادی و دموکراسی را تنها میتوان از پشت نِقاب دین و تَشَیُع نِظاره کرد ولی هر چه گشتیم به جای آزادی و دموکراسی توهین و تحقیر و تقلب و زندان و شلاق نصیبمان میشد.  
ما  دچار نگرش بدبینانه به اطرافیانمان  و خشونت تحمیلی از طرف  حاکمیت شدیم و یاد گرفتیم که کاری را بدون بد و بیراه گفتن و داد و فریاد نمیشود انجام داد.
ما برای لباس پوشیدن خندیدن و موسیقی گوش کردن هم یاد گرفتیم که گناهکار باشیم و هَنجار شکن باشیم
برای زندگی کردن و دوست داشتن مجبور شدیم که دروغ بگوییم و به جای زندگی در واقعیتها ، مدام در خیالات خود برقصیم
قربانی خشونت شدیم و دیدیم که کودکان را هم میشود از چوبه های دار آویزان کرد و عجبا مردمی را هم دیدیم که برای حلق آویز شدن یک کودک در ساعت ۴ صبح صلوات میفرستند و هورا میکشند.
همه ی عمر میدانستیم که در لجن زار حاکمیت اسلامی فرو میرویم، ولی دستهایمان را به هم نمیدادیم چون به ما یاد داده بوده اند که تنها و تنها باید دروغ بگوییم و به هم خیانت کنیم. درست است ما مردمی هستیم که یک روز در میدان کاج چاقو خوردن و جان دادن  یک هموطن را به تماشا مبنشینیم و یک روز در همان میدان بر علیه خودکامگی و استبداد ، صحنه های استقامت و ایثار را می آفرینیم .آن لحظه تحقیر نشدیم و به یکدیگر به چشم بدبینی نگاه نکردیم ،به دنبال انتقام نبودیم و از ریختن خون و انتقام جویی  سخن نمیگفتیم . زیرا که دریافته بودیم که محصول انتقام و انتقام جویی و پاشیدن بذر و نفرت ،همان خواهد بود که در سال۵۷ عاید پدران و مادرانمان شده بود.
هر سال که ۱۲ بهمن فرا میرسد  بوی مرگ و تباهی و اعدام و قبرستان هم با امام می آید
 فردا امام می آید. به حرمت خون شهیدانمان باید کاری کنیم که امسال سال آخری باشد که امام می آید
و یک بار برای همیشه باید به این دور انتقام جویی و خشونت  و دروغ پایان دهیم
همه ی عمر در خون و دروغ رقصیدیم ودر این  میان  بهترین فرزندان این مرزوبوم در زندانها جوانیشان را  فدا کردند و یا جانشان را در طناب خودکامگی و جهالت این رژیم از دست دادند و ثروت های ملی این سرزمین توسط سرداران سپاه  و دزدان بیت رهبری به یغما رفته و میرود.  بار دیگر لازم است که دستهایمان را به هم دهیم  و ثابت کنیم که نسل ما اگر چه سوخت و خاکستر شد اما  در ادامه ی کوشش و همت کسانی که بیش از صد سال در راه دموکراسی و آزادی این سرزمین جان داده اند و تلاش کرده اند، در قُله های تاریخ این مرزو بوم  ، پرچم آزادی و دموکراسی را به احتزاز در خواهد آورد. .
شاید فرصت ما برای با هم بودن بار دیگر فرا رسده است و اینبار  شرکت در یک تحریم فعال در آستانه ی انتصابات مجلس حاکمیت باشد . از ۲۵  بهمن تا   روز ازادی !
زنده باد ایران
پیروز باد مبارزات بدور از خشونت ملت ایران

دهم بهمن اولین سالگرد دریده شدن گلوی کردیه بانو + ویدیو

Published January 29, 2012 by free shabnamm adadzadeh

درست یک سال پیش در چنین روز و شبی بود که حاکمیت اسلامی به حکم قاضی صلواتی، زهرا بهرامی را از چوبه ی دار آویزان کرد . در واقع تمام هنر حاکمیت در طی همه ی این سالها همین بوده است  و زهرا بهرامی اولین و آخرین مورد نبوده و نخواهد بود .محکوم شدن در دادگاه های چند دقیقه ای در جمهوری اسلامی به یک امر روز مره تبدیل شده است و بدیهی ترین آنها مربوط میشود به احکامی که در بعداز اعتراضات انتخابات ۸۸  صادر شد و در آن متهمان نه تنها فرصت کافی برای دفاع نداشتند بلکه در بسیاری از موارد از داشتن وکیل مدافع محروم بودند. جمهوری اسلامی درست مثل زمانی که متولد شد عمل میکند  درست همان دادگاههای چند دقیقه ای اوایل انقلاب ۵۷ که در آن بسیاری از میهن دوستان تیرباران و اعدام شدند امروز  در آیین دادرسی و قوه ی قضاییه ی حاکمیت رخ مینماید .
زهرا بهرامی ناباورانه از پیش ما رفت و با اینکه از یک تابعیت هلندی هم برخوردار بود ولی مدافعان حقوق بشر در رابطه با او فعالیت چندانی نکردند  . حاکمیت هرکه را که میخواهد بکشد یا در پستو و به صورت پنهانی میکشد و یا اینکه ابتدا او را در نزد جامعه گناهکار نشان میدهد. گناهی که همه در خلوت انجام میدهند و از انجام آن ترسی ندارند.
حاکمیت خوب میداند که چه میکند  و از ذهن بیمار جامعه کمال بهره و استفاده را میبرد و به همین جهت بوده که در در زیر شکنجه بسیاری از فعالین  سیاسی و اجتماعی رامجبور به اعتراف  به داشتن روابط نامشروع و یا کارهای تروریستی و یا حمل مواد مخدر میکنند .
من صدای زهرا بهرامی را در اوج جنبش سبز در اینترنت شنیده بودم  در یک پایگاه صوتی پیام رسانی ونام کاریریش کردیه بانو بود  آن موقع هیچ گاه فکر نمیکردم که این صدایی که چنین از حقوق ملت ایران صحبت میکند و هر از چند گاهی هم بغضش بر روی میکروفن اتاق  چت روم میترکد ،به آنچه که میگوید  و فریاد میکند  تا بدین اندازه متعهد باقی بماند . با اینکه دل خوشی از روحانیون نداشت اما بعد از درگذشت آقای منتظری دوباره بغضش ترکید.و گفت دوست میداشت که در ایران بود و در مراسم تشیع جنازه اش شرکت میکرد.
اهل دروغ نبود و دیدیم که به آنچه میگفت تا پای جان عمل کرد  و به ایران رفت و در عاشورای خونین سال ۸۸ در کنار دیگر هموطنانمان ندای آزادی خواهی را در خیابانهای تهران سر داد. صدای کردیه بانو لرزش نداشت  محکم بود و نشان از صلابت آنچه که میگفت داشت . بعد از ماه ها شکنجه در زندان و اعترافات و نمایشات تلوزیونی او را ابتدا
رقاصه نامیدند  انگار که اگر او برقصد و رقاصه باشد مستحق مرگ خواهد بود و جامعه به عزایش نخواهد نشست!
صدای پر صلابت کردیه بانو بارها و بارها ازیکی از رادیوهای فارسی زبان خصوصی (پرشین رادیو) پخش شد و حاکمیت دریافت که  برای بی نفس کردن زهرا میبایست از همه ی ابزار گندیده و کثیف خودش استفاده کند
و بدین گونه بود که در بامداد روز شنبه نهم بهمن ماه ۱۳۸۹ زهرا بهرامی به چوبه ی دار آویخته شد تا کردیه بانوی ما
برای همیشه ساکت شود.
اما به قول فروغ تنها صداست که میماند و صدای کردیه بانوی ما هم ماندگار شد
یادش گرامی و صلابت نگاه و صدایش فراموشمان مباد ! 

صدای من باش ! نگذار صدای من خاموش شود.

Published January 25, 2012 by free shabnamm adadzadeh
کلیپ شماره ی ۳ از مجموعه ویدیوهای حمایت از زندانیان سیاسی و عقیدتی
دفاع ار حقوق بشر گزینشی نیست
صدای ۴ زندانی سیاسی و عقیدتی
زینب جلالــــیان
سعـــــید ملکپور
علی زاهد
وحید اصغری
شما هم میتوانید صدای زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران باشید.
کافی هست متن کوتاهی را از زبان یکی از زندانیان سیاسی و عقیدتی بنوسید و در ان به تشریح وضعیت آنها بپردازیدو یا اینکه همان متن راکه میتواند به زبانهای مختلف هم باشد با صدای خودتان ضبط کنید و برای ما به آدرس ایمیلی که در زیر آمده است بفرستید
bemyvoice1@gmail.com
دربرابر نقض گسترده ی حقوق بشر در سرزمینمان سکوت نکنیم.